۱۳۸۸ شهریور ۶, جمعه

هولوکاست

همان‌گونه که در پیام قبلی وعده دادم، مدخل «هولوکاست» از کتاب «مفاهیم کلیدی در نظریه فرهنگی» را که از آن در هنگام چاپ حذف شده است، اینجا می‌آورم. این کتاب نوشته اندرو ادگار و پیتر سجویک (با همکاری جمعی دیگر از نویسندگان) و با ترجمه من، و به همت انتشارات پژوهشکده مطالعات فرهنگی و اجتماعی وزارت علوم به چاپ رسیده است.

هولوکاست (Holocaust)
کشتار گسترده حدود پنج میلیون و سیصد هزار تا شش میلیون یهودی به دست نازی‌ها در طول سه سال پایانی جنگ جهانی دوم. این انسان‌ها از سال 1942 تا 1945 به گونه‌ای نظام‌مند در اردوگاههای مرگ اعدام شدند. از این اردوگاهها، اردوگاه واقع در آشویتس لهستان (که در می 1940 تأسیس شد) از همه بزرگ‌تر و بدنام‌تر بود، به گونه‌ای که به نماد این رویداد وحشتناک تبدیل شده است. اردوگاههای دیگر در بلزن، تربلینکا و سوبیبور بودند. خود آشویتس فقط مرکزی برای اعدام نبود. این اردوگاه به آسانی می‌توانست برای سه منظور به کار رود: کار اجباری، نگهداری اسرا و اردوگاه مرگ (که این سومی در آشویتس‌ـ‌بیرکنائو ساخته شد). مجموعه آشویتس در واقع بیش از چهل اردوگاه داشت، که در سراسر ناحیه صنعتی بزرگی نزدیک به منابع طبیعی گسترده شده بود. از می 1940 تا آغاز 1942، آشویتس اندکی بیش از سی و شش هزار زندانی را در خود جای داده بود، که یک سوم آنان اسیران جنگی روس بودند. گروه زندانیان در خدمت ماشین جنگی آلمان بودند و در معادن ذغال‌سنگ، کارگاههای ریخته‌گری، کارخانه‌ها و جاهای دیگر کار می‌کردند. اما در 1942، نخستین گروه از قربانیان یهودی هولوکاست نازی‌ها که حدود یک میلیون و صد هزار تن بودند، و مقامات آلمانی آنان را به اصطلاح سزاوار «Sonderbehadlung» («درمان ویژه»، یعنی تصفیه) تشخیص داده بودند، به آشویتس آورده و یکراست به درون اتاق‌های گاز فرستاده و کشته شدند. آشویتس‌ـ‌بیرکنائو خود از مجموعه‌ای از ساختمان‌های به هم مرتبط ساخته شده بود، مانند سکوی راه‌آهن، اتاق‌های گاز و مرده‌سوزخانه‌های دیوار به دیوار (که برخی از آنها می‌توانستند هشت هزار جسد را در روز بسوزانند)، گودال‌های مرده‌سوزی، دستگاههای دفع فاضلاب، و مکان‌هایی که در آنها به روی زندانیان آزمایش‌های پزشکی انجام می‌شد. طراحی و سازمان‌دهی اردوگاههای مرگ در مقیاسی صنعتی رخ می‌داد: از سازمان‌های ترابری آن گرفته تا سفارش کوره‌هایی ویژه به سازندگان آنها (کوره‌هایی که شرکت تاف و پسران (Topf and Sons Co.) ساخته بود در بسیاری از اردوگاهها به کار گرفته شد) و سازوکار گزینش قربانیان (که اغلب پزشکانی مجرب این کار را به عهده داشتند). مهارت‌های علمی، فنی و بروکراتیک به هماهنگی ویژه‌ای با دستگاهها و سخت‌افزار مرگ‌آفرین اردوگاهها رسیده بود. شمار بالای کشتگان را می‌توان از این واقعیت به دست آورد که از سال 1942 تا 1944 قربانیان بی‌وقفه با قطار به کشتارگاهها تحویل داده می‌شدند. هویت هیچ یک از از این قربانیان بازشناخته نشد: «هیچ نشانی از کسانی که به محض ورود کشته می‌شدند بر جای نماند: نه نامی، نه نشانی و نه هیچ اطلاعات دیگری» (Gutman and Berenbaum 1994: 7). غم‌انگیزتر آنکه نبود چنین مدارکی سبب شده است تا انکارکنندگان هولوکاست بگویند که هیچ شواهدی وجود ندارد که ثابت کند اعدام‌های گسترده یهودیان هرگز رخ داده است. اما در عوض، شواهدی پرشمار به شکل مدارک مکتوب، برجای‌مانده‌های خود اردوگاهها، و شهادت نجات‌یافتگان از هولوکاست، جنایتکاران جنگی نازی و دیگر شاهدان عینی در دست است. پوشاک، خوراکی‌ها، دارو، پول، موها و حتی دندان‌های طلای قربانیان همگی از آنان ستانده و از ارزش کاربردی‌شان بهره‌گیری می‌شد. موی قربانیان کاربردهای بسیاری داشت (هنگامی که سربازان شوروی در 1945 به آشویتس رسیدند «293 کیسه پر از موی انسان هریک به وزن 20 کیلوگرم، و 12 کیسه هریک به وزن نزدیک به 88 کیلوگرم را یافتند (Strezelecki, in Gutman and Berenbaum 1994: 260)). از این موها برای ساختن کاموا، نمد، پارچه، ریسمان، و حتی جوراب استفاده می‌شد. خاکستر و استخوان قربانیان نیز به عنوان کود در محوطه اردوگاه پخش می‌شد. از این جهت، بی‌گمان این عملیات‌ها در آشویتس و جاهای دیگر سودهای سرشاری برای نازی‌ها داشت.
هولوکاست رویدادی چنان هولناک است که ابعاد آن را هرگز نمی‌توان در شمار آورد. به گفته آدورنو، پس از آشویتس اگر هر کسی از مفهوم مثبت تعالی دم زند اما هم‌زمان سرنوشت قربانیان آشویتس را به ریشخند بگیرد خود را رسوا و بدنام کرده است. مرده‌ریگ هیتلر باید «دستور مطلق تازه‌ای» (a new categorical imperative) را به ما تحمیل کند تا ما را از رخ دادن دوباره چنین رویدادهایی بازدارد (Adorno 1973b). با دیدن رویدادهایی تازه‌تر (آنچه که زمانی در یوگسلاوی، روآندا، یا جاهای دیگر رخ داد) دست‌کم قاطعانه می‌توان گفت که بشریت مدرن در برآوردن چنین آرزویی ناکام مانده است. به دیده هانا آرنت (75ـ1906)، اردوگاههای مرگ هم خودپرستی بی‌دروپیکر ذهنی تمامیت‌خواه را نشان می‌دهد و هم «ابتذالی پلید» را (Arendt 1965). خودپرستی تمامیت‌خواه، نشان‌دهنده گذر از پوچ‌گرایی سده نوزده (که می‌گفت «هیچ چیز درست نیست، همه چیز مجاز است») به این باور است که «همه چیز ممکن است». از دیدگاه آرنت، همان گونه که از واژه «ابتذال» برمی‌آید، پلیدی در حالت بی‌اندیشگی رخ داده است: دژخیمان، به مانند قربانیان‌شان، دیگر فاعل نبوده و تنها وظایفی را که برای ایفای درست نقش اجتماعی‌شان لازم بود انجام می‌دادند. به دیده لیوتار، آشویتس نخستین نمونه از «differend» است، یعنی چنان ستمی بر شخص روا داشته شد که حتی راه اثبات اینکه چنان ستمی بر او رفته است نیز از او دریغ شد (Lyotard 1988). نه تنها میلیون‌ها انسان در نسل‌کشی نازی‌ها نابود شدند، بلکه شواهد نابود شدن آنان نیز همزمان نابود شد، ازاین‌رو ستمی که بر آنان رفت همچنان نیز ادامه دارد چراکه آنان حتی نتوانستند قربانی بودن خود را ثابت کنند. هر کسی که بخواهد اندکی درباره هولوکاست بداند باید نوشته‌های نجات‌یافتگان آن را بخواند، نوشته‌های کسانی مانند پریمو لِوی، تادئوژ بوروفسکی و شارلوت دلبو. این نه تنها ازآن‌روست که این نوشته‌ها شهادت شاهدان عینی آن جنایت‌هاست، بلکه نیز ازآن‌رو که این نوشته‌ها می‌توانند هولوکاست را به «تجربه‌ای برای همه» تبدیل کنند (Langer in Gutman and Berenbaum 1994: 604). [پیتر سجویک]


منابع:

*Adorno, T.W. (1973b) (1966) Negative Dialectics, London: Routledge & Kegan Paul.
*Arendt, H. (1965) Eichmann in Jerusalem: A Report on the Banality of Evil, New York: Viking.
*Borowski, T. (1967) (1959) This Way for the Gas Ladies and Gentlemen, tr. B. Vedder, New York: Penguin.
*Delbo, Charlotte (1995) (1965) Auschwitz and After, tr. R. Lamont, New Haven, CT: Yale University Press.
*Gutman, Y. and Berenbaum, M. (eds) (1994) Anatomy of the Auschwitz Death Camp, Bloomington and Indianapolis, IN: Indiana University Press.
*Levi, P (1988) The Drowned and the Saved, trans. by Raymond Rosenthal, London: Abacus.
*Lyotard, J.-F. (1988) (1983) The Differend: Phrases in Dispute, tr. Georges Van Den Abeele, Manchester: Manchester University Press.

۱۳۸۸ شهریور ۳, سه‌شنبه

مفاهیم کلیدی در نظریه فرهنگی


سرانجام به همت پژوهشکده مطالعات فرهنگی و اجتماعی، کتاب «مفاهیم کلیدی در نظریه فرهنگی» به بازار آمد. ضمن سپاس فراوان از دوست عزیزم آقای عماد احسانی که در چاپ کتاب بسیار کوشید، همین جا لازم می‌دانم دو نکته را گوشزد کنم:
1- پانوشت صفحه 105 از من نیست و بنا به ملاحظات و مصالحی برخلاف خواست و میل من، آن هم پس از صفحه‌بندی نهایی کتاب، از سوی ناشر (پژوهشکده) بدان افزوده شد.
2- باز هم بنا به همان ملاحظات و مصالح، مدخل «هلوکاست» به تمامی از کتاب حذف شد. این در حالی است متن کل کتاب (از جمله این مدخل) پیشتر از ارشاد مجوز گرفته بود. به همین منظور در پیام بعدی این وبلاگ، مدخل «هلوکاست» بی‌کم‌وکاست درج خواهد شد تا اندکی از شدت خودسانسوری و دیگرسانسوری کاسته شود.